دغدغههای آبی شجریان
سالگرد زلزلهی بم اگر برای کسانی فراموش شده است و برای دیگران چیزی جز آه و دریغ نیست، برای «محمدرضا شجریان» بهانهای برای اندیشیدن است. اندیشیدن به رفتارهای جمعی.
ده سال پس از زلزله، ذهن و زبان و احساس او هنوز با بم است. به همین بهانه، امسال پیامی منتشر کرد که در روزهای بازداشت یک آدم پولدار و سخنرانیهای داغ یک یک نمایندهی مجلس چندان که باید مورد توجه قرار نگرفت.
این پیام به نظرم بسیار مهم است و کاش در رسانههای فراگیر از محبوبیت و نفوذ کلامش بهره برده میشد و این پیام را به گوش مردم میرساندند.
گلایهی او در این پیام از فراموشکاری ماست. نه فقط فراموشی یک حادثه و اتفاق. بلکه به تعبیر او «ما حتی شیوهی زیست در این جغرافیا را هم فراموش کردهایم»
و میگوید «فراموش کردهایم که نیاکان ما در همین سرزمین خشک، چه هوشمندانه، آب را نگه میداشتند. با طبیعت کنار میآمدند و یادشان بود که در چنین سرزمینی چگونه باید زیست. ما زیستن در این سرزمین را فراموش کردهایم و هولناکتر آنکه نمیخواهیم به یاد بیاوریم.»
به یاد بیاوریم این صحنههای خندهدار یا گریهدار را که زنانی شیر آب را سخاوتمندانه باز میکنند و مقابل درِ خانه را میشویند. اگر برگی مقابل فشار بیجانِ آب مقاومت کند، با خونسردی مثالزدنی، مصرانه انگشت بر خروجی شلنگ آب میفشارد تا برگ را شکست دهد. جدال طول میکشد. اما گویا ما اهل مقاومتیم. مقاومت بر آنچه نباید و مقاومت نکردن بر آنچه باید!
همین کار را مردان مقابل مغازههایشان تکرار میکنند. چنان که گویی هیچ دغدغهای برای آیندهی فرزندان و حتی برای آیندهی خویش نداریم.
وجدان و ذهن و زبانمان را هم با این عبارت آسوده میکنیم که «پولش را میدهیم»
گویی پول آب میسازد. انگار که آب را در نقطهای از جهان یا کهکشان بستهبندی کردهاند و به هنگام نیاز به اشارهای برایمان فرو میفرستند.
اصلا «آبپاشی» کردن یکی از تفریحات عجیب ماست.
نمونهی دیگرش چاههایی است که پیکر زمین و سفرههای زیرزمینی را آبکش کردهاند. مث سربازی که در آخرین لحظهها تسلیم دشمن میشود و دشمن بیرحمانه رگبار گلوله بر او میبندد.
موتورهای آب را روشن میکنیم و آب را به تفریح و سرخوشی هدر میدهیم.
نگاه کنید به وضعیت سفرههای زیرزمینی. روزگاری تعدادشان در شهرها و روستاها پرشمار بود. بیشتر آنها اکنون خشکیده و جز رگهای خشکشدهشان، ردی از آنها نیست.
به گفتهی آقای شجریان «ما شیوهی زیست در این سرزمین بیآب را میدانستیم» اکنون چه؟
مردم و اهل علم در هر دوره باید اندیشه کنند و شیوههای زیست را بیابند. ما امروز نه فقط فکر نمیکنیم، بلکه حاضر نیستیم دست کم به شیوهی پیشینیان عمل کنیم.
برداشت بیرویه از سفرههای زیرزمینی نه فقط به قیمت خشک شدن این منابع و از دست رفتن سرسبزی و خرمی زیستگاههای ما، نه فقط به قیمت محدود شدن منابع در اختیار ما، که به نشست خطرناک زمین در دشتهای غربی و شرقی کشور منجر شده. به این میگویند زلزلهی خاموش.
همین وضعیت دربارهی تهران هم حاکم است.
یکی از دلایل میدانید چیست؟ بزرگ شدن روز به روز دولت در دهههای گذشته. هر کجا که مردم پا میگذارند رد پای دولت را میبینند. چنان که دیگر مسئولیتی برای خودشان متصور نیستند. همان که چند سطر پیش نوشتم. میگویند «پولش را میدهیم» چرا؟ چون ذهنشان اینگونه شکل گرفته که دولت مسئول همهی کارهاست. وقتی دولت پایش را همه جا میگذارد، پس باید برای ما امکانات و هر آنچه میخواهیم فراهم کند. ما هم پولش را میدهیم!
اما در گذشته که آبانبارها، چاهها و قناتها به دست مردم بود، این سرمایهها را از آن خود میدانستند و خود را ملزم میدیدند که، سرمایههایشان را حفظ کنند. اما اکنون همه امور را متوجه دولت میدانند.
دیگر دلیل ضعف رسانهای در کشور است. رسانهی گستردهی صدا و سیما چقدر به مردم آگاهی میدهد که چه آیندهای در انتظار آنهاست؟
البته هشدار نه از جنس شعار یا از جنس برنامههای آینهی عبرت.
مطبوعات و انواع دیگر رسانهها یا حتی منابر و تریبونهای عمومی هم کم کاری کردهاند.
مگر آموزههای دینی «اسراف» را مردود نمیداند؟ چقدر از فرصت تجمع دینداران در مسجدها برای بالا بردن آگاهی آنها در حوزهی منابع طبیعی و محیط زیست استفاده شده؟ در نمازهای جمعه چه؟
واقعیت تلخ این است که ما تا سالهایی نه چندان دور مباحث زیست محیطی را غربی میدانستیم و حامیان محیط زیست را هم تعدادی آدم بیکار میدانستیم که دنبال حفظ آب و یوزپلنگ و گربه و آهو هستند.
چرا میان این همه پرگویی رسانهها، مخاطبان را با موضوعات و مشکلات مهمِ رودررو آشنا نکردیم؟
البته گاهی رسانهها هشدار دادند و دعوت کردند که «کمتر مصرف کنیم»
اما چقدر اعتماد میان مردم و ارسالکنندگان پیام (دولت – رسانهها) وجود دارد؟
که مخاطب نگوید: «اینها برای خودشان میگویند. دلشان برای ما نسوخته!»
ارزش اعتماد میان دولت و مردم در چنین گذرگاههای حساس بیشتر مشخص میشود که مردم چنین نپندارند و چنین نگویند.
البته اینها نفیکنندهی مسئولیت فردی شهروندان نیست. یک یک ما پدیدهی کمآبی را لمس کردهایم. اما همچنان شلنگ آب را به دست میگیریم و جلو خانه و مغازه را با بیرمقی آب میشوییم.
باید از آقای شجریان برای یادآوری این موضوع مهم سپاسگزاری کنیم. ایشان چه دقیق میگوید که «ما فراموشکاران، گناهکاریم»
منتشر شده در
روزنامه «آرمان» | ۲۳ دی ۱۳۹۲ | شماره ۲۳۸۱ | PDF
به روایت بهنود
متنهای شما